شجرهٔ طیبهٔ طوبای ولایت



هو


تا صورت ملکوتیه آن وجه الله اعظم و عین الله اکرم بر دل مخمور میخانه شراب طهور جلوه گر نشود آدمی متلوث است به دنس خطورات و تعلقات و کدورات ، و محروم است و مهجور ؛ تصقیل مرآت حقیقت جامع یعنی همان نفس ناطقه از زنگ مادون نور و ذات اقدس رضوی مستم مجاهدات و ریاضات و تقید و تعبد به طریقت علویه و سنت مصطفویه است. و مجاهدات و ریاضات خرق حجب را به بار آورد ،  چنانچه آن شمس دین در سخنی که از لطایف و دقایق علویه در طریقه مهدویه اشراقیه است فرمود تا آن نور و وجه هفتاد هزار حجاب است ، سی پنج هزار ظلمانی و سی پنج هزار نورانی و خرق این حجب مستم مجاهدات و ریاضات و طی اطوار قلب و نفس است ؛ و چون مرید و فقیر و درویش و درخویش و سالک و عارف و صوفی و صافی پس از مجاهدات به آن وجه عظیم و نور ولایت برسد اوست ولی کامل و پیر عشق حقیقی.


اُ-ش

۱۴ اسفند


هو


جمیع کمالات قلب و روح و سر و خفی و اخفی منوط و موقوف اند به متابعت علی مرتضی ، پس لازم گیریم متابعت او را زیرا که سرالاسرار و عروة الوثقی و کنز اسرار نبوت است. و آن را که به مرابطه ولوی به متابعت آن ذات اقدس علوی درآمد فقد فاز فوزا عظیما و آن را که به مخالفت با ولایت حضرتش برخواست فقد ظل ظلالا بعیدا


اُ-ش

جمعه ۲۶ بهمن


هو


ملاقات السید النجیب ، قدوه العرافاء الراشدین میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی و فخرالحکماء المتبحرین حاج ملاهادی سبزواری در بلده سبزوار


در رفتن و مراجعت ، هردو در بلده سبزوار خدمت جناب معلی الالقاب افضل الکماء المتالهین ، حاج ملاهادی سبزواری ، ادام الله برکاته ، فیض یاب شدم ، و کمال احترام و التفات را در باره فقیر نمودند. در رفتن و مراجعت هر دو را دیدن فرمودند و ضیافت نمودند ، و ده پانزده نفر از تلامیذ و شاگردان خود را به دیدن فقیر ، با جناب آقازاده خود ، ملامحمد ، فرستاد و دستورالعمل ذکر و سلوک از فقیر به امر حاجی گرفتند ، و دو فرمایش به فقیر فرمودند ، یکی آنکه فرمودند: من در غیاب شما به خیال و یاد شما حرکت می کردم ، و عبارت دیگر آنکه ، ما شمارا از اهل حقایق می دانیم و خود را از اهل دقایق ، و کتب و مثنویات شمارا دیده ایم و حظها کرده ، و التماس دعا فرمودند، و در معارف الهیه و مقامات اولیاء بسیار با هم صحبت داشتیم . الحق مرد بزرگ و فاضلی می باشند.


میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی

رساله منامیه


هو


آن چیزی که در عرفان شیعی به آن بسیار پافشاری شده است اقبال قلب است. اقبال قلب را نمی توان مساوی نفی خواطر دانست ، نفی خواطر در عالم ذهن است و اقبال قلب در عالم قلب. در عرفان شیعی اقبال قلب رتبه ی اول را دارد ، فلذا در عرفان شیعی چون رتبه ی اول را اقبال قلب به خودش اختصاص داده است لازمه اش که حب قطب (*) است تاکید شده است. در عرفان شیعی رتبه ی اول اقبال قلب است آن هم به حب ولی ، یعنی شما باید در ولایت ولی آنقدر جذب بشوی تا آن حقیقت توحید بروز کند در قلب ، نه صرفا در ذهن .چون قلب رئیس الاعضاست وقتی که قلب موحد شد ذهن نیز موحد می شود.


(*)ولی حاضر ناظر امام معصوم


استاد آریانفر


هو


آقایان بزرگان عرفا همگی یا اکثری قائلند که یا این آقایان [نویسندگان کتب اربعه عرفان نظری*] شیعه شده اند یا تقیه کرده اند و یا متشیع اند. ما شیعه شدن این اشخاص را قبول نداریم اما اینکه متشیع بودند را قبول داریم ، اهل سنت متشیع ، یعنی در ظاهر و فروعات پیرو اهل سنت بوده اند و به شکل اهل سنت نماز می خواندند اما در باطن ولایت اهل بیت را قبول داشتند.


* تمهیدالقواعد

شرح فصوص الحکم قیصری

مصباح الانس

فتوحات المکیه


استاد آریانفر


هو


بالفرض شخصی مشرف می شود خدمت روح علامه طباطبایی، روح آقای قاضی ، جناب جبرائیل علیه السلام ،روح مطهره أنبیا و اوصیا و ائمه و .شخص  باید بداند و بفهمد این مواجهه و تشرف با کدام ساحت کسی که خدمت او مشرف شده است مرتبط است ، آیا شخص با جسم او مواجه شده است یا با ذهن او یا با قلب او و یا با دیگر ساحت های وجودی او مواجه شده است؟ معمولا اینگونه است که مثلا شخص اگر خودش در ساحت ذهنی رشد کرده باشد ارواحی که احضار می‌شوند و یا او به خدمت آن ارواح و فرشتگان و عالین و مراتب بالاتر مشرف می شود به ذهن یعنی به مرتبه ذهنی آنها تشرف حاصل می‌کند لذا ممکن است یک شخص در دو وهله خدمت یکی از فرشتگان مقرب مثلا جناب جبرائیل مشرف بشود یک سوال را از جناب جبرائیل بپرسد جناب جبرائیل در یک بار یک جواب دهد در بار دیگر یک جواب دیگری بدهد.و یا اینکه مثلا دو شخص اقدام کنند به احضار روح یکی از بزرگان و یک سوال مشترک را از او بپرسند و آن شخص دو جواب متفاوت و گاها نقیض هم را به این دو شخص بدهد. اینجا مطلب از این قرار است که این شخص یک بار مثلا به مرتبه قلبی آن فرشته مقرب مشرف شده است در یکی از آسمان هایش مثلا در آسمان دوم قلب در وهله بعدی یا در همان ساحت به یک آسمان دیگر ، مثلا در بار دوم در همان ساحت قلبی به آسمان مثلا هفتم سیر کرد و در آنجا با آن فرشته مقرب ملاقات کرده و یا اینکه خیر ، در یک ساحت دیگر مثلا در ساحت ذهنی با آن فرشته ملاقات کرده و یا در ساحت روحی با آن فرشته ملاقات کرده و جوابی که از آن فرشته می‌گیرد دقیقا چیست متناسب مرتبه ای است که در آن ساحت و در آن آسمان با او ملاقات کرده است.


استاد آریانفر


هو


شخص تا قبل از گرفتن اذن سلوک از استاد حاذق دارای اذن یا توسط اساتید برتر ماورائی هرچه از واردات برایش رخ بدهد در حکم اتفاق است نه خرق حجاب. یعنی ممکن است شخص ۱۰ سال مشغول به مطالب سلوکیه باشد مانند انجام اوراد و اذکار قلبی و یدی و جسمی و . ، هرآنچه که در این مدت ۱۰ سال برایش رخ بدهد (۱۰ سال را به عنوان مثال عرض میکنم ممکن است برای شخصی ده روز باشد و برای دیگری یک سال) قبل از گرفتن اذن سلوک توسط استاد حاذق وارداتش در حکم اتفاق است یعنی باید فقط از این گوش شنید و از آن گوش به در کرد و این واردات و مکاشفات قابل اعتنا و توجهی نیستند بله نشان دهنده استعداد شخص است ، این نکته مهم است و اساتید حاذق و مبرز با دیدن این واردات شخص قبل از سلوک تشخیص می‌ دهند که شخص طالب را چه زمان وارد عالم سلوک کنند. بعد از گرفتن اذن سلوک واقعه یا مکاشفه ای که برای شخص رخ بدهد در حکم خرق حجاب است، تک تک این خوارق برای سالک بسیار مهم است چرا که حاوی پیامی برای سالک می باشد ولی اتفاقات خیر ، اتفاقات نشان دهنده استعداد است نشان‌ دهنده قابلیت‌ ها است ولی بعد از گرفتن اذن سلوک و افتادن در وادی سلوک تک تک این واقعه ها نشان دهنده ی مراتب سلوکی است ، فرق است بین استعداد ها و مراتب ها.


استاد آریانفر


هو


برای آن که سِیر [برزخ] برای سالک پیش بیاید عظمت روح شرط است. اگر روحت عظمت پیدا کرد بر تو حقایقی کشف می شود و مشاهدهٔ روح پیدا می کنید ، گدایی درِ خانهٔ حق عظمت روح هاست پس عظمت پیدا کنید تا روحت [پس از مرگ] محتاج و گرفتار نشود ، به شریعت محمدی و طریقت علوی عمل کنید تا مشاهدهٔ روح پیش آید. روح تو وقتی پر و بال پیدا می کند که تزکیه ای در کار باشد ، یک کمی حرکت کنید تا حقیقت خودتان را دریافت کنید. چرا نیروی وجود خودتان را درک نمی کنید؟ آفریده شده اید که جستجو کنید و بفهمید. با نَفسِتان مبارزه کنید تا قدرت پیدا کنید و خلع بدن انجام دهید.


روح مجرد است که سیر سماء کند

چون و چرا مقابل دلبر چرا کند؟


بیانات پیر فرزانه سید محمد محسنی حفظه الله


هو


یافتن مرشد و مربی نفس در بیان استاد سید حسین نصر


نخستین گام در عمل به تصوف یافتنِ مرشد یا پیر یا شیخی است که دارای شرایط لازم باشد و پس از طیِ مراحل طریق بتواند دیگران را در این راه هدایت کند، چنان‌که در داستان قرآنی ، خضر موسى علیه السلام را راهنمایی کرد. از این‌ روست که در ادبیات صوفیانۀ فارسی ، از مرشد به عنوان خضر طریق یا خضر راه بسیار سخن به میان آمده است. در کتابهای صوفیه دربارۀ ویژگیهای مرشد حقیقی و خطراتِ مرشدان دروغین مطالب فراوانی آمده است. از سدۀ ۶ قمری/۱۲ میلادی به بعد معمولاً مرشدان اعضای طریقه‌ های معروف تصوف ، مانند قادریه و رفاعیه و شاذلیه بوده‌اند ، ولی چند استثناء در این امر وجود دارد. نخست آنکه ممکن است فردی مستقیماً توسط خضر از عالم غیب راهنمایی شود و در تشیع ۱۲ امامی همین امکان دربارۀ حضرت حجت عج الله تعالی فرجه الشریف صادق است. دیگر آنکه در تشیع سلسله‌هایی وجود دارند که پنهان مانده‌اند و همچنان به حیات معنوی خود ادامه می‌دهند؛ و همین امر را می‌توان در سلک علمای اهل تسنن مثلاً در مصر مشاهده کرد ؛سوم آنکه به‌ویژه در تشیع ، وضعی شبیه به آنچه پیش از تشکیل طرایق و سلسله‌های تصوف وجود داشت ، یعنی آنگونه که مریدان گرد مرشدی جمع می‌شدند و با ارشاد او مراتب سلوک را طی می‌کردند ، بدون اینکه سلسلۀ منظمی وجود داشته باشد ، هنوز باقی است و عارفان معروفی مانند بحرالعلوم و علامه طباطبایی در دورۀ معاصر ، از این نوع تربیت معنوی بهره‌مند بوده‌اند. به‌ رغم وجودِ این مواردِ استثنائی باید گفت که در ۹ سدۀ اخیر اکثر مشایخ تصوف نقش ارشادیِ خود در راه رسانیدنِ مریدان به حقیقت را در بستر طریقه‌های مختلف به انجام رسانده‌اند که هریک دارای سلسله‌ای است که زنجیروار هر نسلی را به نسل قبلی، و سرانجام به علی علیه السلام (تقریباً در همۀ موارد) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیوند می‌دهد و از این راه نیروی ولایت در نسلهای گوناگون جریان می‌یابد. به باور صوفیه ، این سلسله‌ ها همچنین به مراتب رجال عالم غیب مرتبط‌ اند که بر حیات معنوی آدمیان در هر عصر ، به نمایندگی از پیامبر و بالأخره خداوند نظارت می‌ کنند. همچنین در سلسله‌ ها به وجود قطبی باور دارند که در هر نسل مرکز غیبی ساختارهای تصوفِ آن زمان است. از میان طریقه‌های تصوف فقط اویسیه هستند که نام یک طریقه را دارند، ولی مرشد آنان نه انسانی خاکی ، بلکه خضر و رجال غیب‌ اند.


استاد سید حسین نصر

تصوف - اصول و مبانی

_____________________________


هو


آقایان بزرگان عرفا همگی یا اکثری قائلند که یا این آقایان [نویسندگان کتب اربعه عرفان نظری*] شیعه شده اند یا تقیه کرده اند و یا متشیع اند. ما شیعه شدن این اشخاص را قبول نداریم اما اینکه متشیع بودند را قبول داریم ، اهل سنت متشیع ، یعنی در ظاهر و فروعات پیرو اهل سنت بوده اند و به شکل اهل سنت نماز می خواندند اما در باطن ولایت اهل بیت را قبول داشتند.


* تمهیدالقواعد

شرح فصوص الحکم قیصری

مصباح الانس

فتوحات المکیه


استاد آریانفر


هو


برای آن که سِیر [برزخ] برای سالک پیش بیاید عظمت روح شرط است. اگر روحت عظمت پیدا کرد بر تو حقایقی کشف می شود و مشاهدهٔ روح پیدا می کنید ، گدایی درِ خانهٔ حق عظمت روح هاست پس عظمت پیدا کنید تا روحت [پس از مرگ] محتاج و گرفتار نشود ، به شریعت محمدی و طریقت علوی عمل کنید تا مشاهدهٔ روح پیش آید. روح تو وقتی پر و بال پیدا می کند که تزکیه ای در کار باشد ، یک کمی حرکت کنید تا حقیقت خودتان را دریافت کنید. چرا نیروی وجود خودتان را درک نمی کنید؟ آفریده شده اید که جستجو کنید و بفهمید. با نَفسِتان مبارزه کنید تا قدرت پیدا کنید و خلع بدن انجام دهید.


روح مجرد است که سیر سماء کند

چون و چرا مقابل دلبر چرا کند؟


در محضر استاد


هو


ملاقات السید النجیب ، قدوه العرافاء الراشدین میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی و فخرالحکماء المتبحرین حاج ملاهادی سبزواری در بلده سبزوار


در رفتن و مراجعت ، هردو در بلده سبزوار خدمت جناب معلی الالقاب افضل الکماء المتالهین ، حاج ملاهادی سبزواری ، ادام الله برکاته ، فیض یاب شدم ، و کمال احترام و التفات را در باره فقیر نمودند. در رفتن و مراجعت هر دو را دیدن فرمودند و ضیافت نمودند ، و ده پانزده نفر از تلامیذ و شاگردان خود را به دیدن فقیر ، با جناب آقازاده خود ، ملامحمد ، فرستاد و دستورالعمل ذکر و سلوک از فقیر به امر حاجی گرفتند ، و دو فرمایش به فقیر فرمودند ، یکی آنکه فرمودند: من در غیاب شما به خیال و یاد شما حرکت می کردم ، و عبارت دیگر آنکه ، ما شمارا از اهل حقایق می دانیم و خود را از اهل دقایق ، و کتب و مثنویات شمارا دیده ایم و حظها کرده ، و التماس دعا فرمودند، و در معارف الهیه و مقامات اولیاء بسیار با هم صحبت داشتیم . الحق مرد بزرگ و فاضلی می باشند.


میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی

رساله منامیه


هو

نمی شود و راه ندارد آقا ، در اسلام کسی حکیم الهی ، عارف الهی و عارف مسلم باشد اما صاحب ولایت نباشد و در آستانهٔ ولایت سر فرود نیاورد و عتبه بوس ولایت نبوده باشد نمی شود ، چون واسطهٔ فیض ، ولایت است امکان ندارد ، عارف بی ولایت راه ندارد. ما واسطهٔ فیض جز ولایت نداریم نمی شود که انسان به مقامی برسد و ولایت نداشته باشد. هر حکیم الهی، هر فرد مؤمن و هر شخص مسلمان بدون ولایت به جایی نمی تواند برسد. مرحوم علامه طباطبایی رساله ای نگاشته است به نام شیعه در اسلام که شیعه از چه زمانی پدید آمده است ، بعد همانطوری که به برهان پیاده فرموده است اسلام یعنی شیعه ، شیعه یعنی اسلام. قرآن یعنی علی (علیه السلام) ، قرآن یعنی حسین (علیه السلام) ، قرآن یعنی بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، قرآن یعنی ولایت ، ولایت یعنی قرآن. اینها هیچ گاه از هم جدا نمی شوند و هیچ عارفی ، هیچ حکیم الهی و هیچ فرد مسلم و اهل قرآن نمی تواند به برهان دو دوتا ، چهارتا از برهان ولایت روگردان باشد ، بدون ولایت محال است که انسان به جایی برسد و این رشته سر دراز دارد.

بیانات استاد علامه حسن زاده آملی


هو

روزی هجده بار خلع بدن نمودن سندالعرفان قدوة العرفاء الراشدین السید النجیب میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی


ذکر و فکرم داد و در خلوت نشاند
از حضیضِ تن به اوج دل رساند

سِیر ها حاصل شدم از کشف و دید
هرچه کردم عرض او کم می شنید

آخرم گفت ، ای پسر ، اینجا بایست
در طریقت دل به این ها بسته نیست

سعی کن تا خلع تن حاصل شود
گرددت دل زنده ، جان کامل شود

چون شود خلع بدن حاصل تو را
نفس میرد ، دل شود کامل تو را

در ریاضت روز و شب من تن زدم
تا دمی خلع بدن حاصل شدم

عرض کردم من به پیر راهنما*
خلع تن آمد نصیبم از خدا

گفت: رو کین اظطرار است ، ای پسر
تن بزن جان ز اختیار آید به در

در ریاضت تن زدم من روز و شب
تا عیانم آمد آثارِ عجب

روز هجده بار خلع تن آمد مرا
حاصل آمد راه روشن مرا

عرض کردم نزد پیر نامدار
خلع تن آمد نصیبم ز اختیار

گفت این دم سیرِ تو رحمانی است
بی خطر از لمهٔ شیطانی است

میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی
رساله مرآت العارفین

*منظور مولانا محراب گیلانی طاب ثراه می باشد ، مؤلف طرائق الحقایق دربارهٔ او می نویسد: مولانا محراب جیلانی در زهد و انزوا و اعراض از ماسوا وحید عصر خود بوده و مرتبهٔ فضیلت، خصوص در مرتبهٔ علوم و معارف یگانه زمانه است.


هو

به اعتقاد من [که البته خلاف واقع هم نیست] مقام کمترین و کوچکترین وزیر از وزرای حضرت مهدی علیه السلام  هزاران بار بالاتر از مقام شیخ [محی الدین عربی] و امثال اوست. و نسبت شیخ به حضرت مهدی در حقیقت مانند نسبت عرش است نسبت به قلب عارف، چنانکه بایزید بسطامی فرموده: (اگر عرش و آنچه را که در اوست هزاران هزار برابر کنند و در گوشهٔ قلب عارف نهند، هرگز آن را حس نخواهد کرد). البته این حاکی از مقام بایزید است وگرنه اگر می گفت(صد ها هزار هزار برابر کنند) باز هم نسبت قلب عارف اندک و ناچیز می بود. غرض اینکه اگر شیخ و امثال او را صدها هزار برابر، بر هم بیافزایند باز به پای حضرت مهدی نخواهند رسید. اساسا نه تنها شیخ [محی الدین عربی] و امثال او هیچ نسبتی [در مقامات] با حضرت مهدی ندارند، بلکه انبیاء و رسولان و اوصیاء و اولیای دیگر هم چنین هستند، زیرا آنان قطره ای از یکی از دریاهای کمالات او، و ذره ای از یک از خورشیدهای استعدادات او هستند، کما اینکه خود شیخ محی الدین بن عربی نیز گفته است: ( انبیای مرسل از آنجا که ولی هستند، نمی توانند آنچه را که گفتیم بجز از مشکاة خاتم اولیاء ببینند، تا چه رسد اولیایی که مادون آنها هستند)

علامه سید حیدر آملی
جامع الاسرار و منبع الانوار-بند ۸۹۶-در اسرار نبوت و رسالت و ولایت


هو

کشف قلبی میرزا فتحعلی (شمس الدین) بن میرزا بابا ذهبی (راز) شیرازی

شبی از شب ها در کشف قلبی خود می دیدم که قلب مشغول به ذکر  الهی است و پیکر معنوی فقیر در طیران است تا آنکه رسیدم در عمارتی ؛ دیدم یکی از افراد نشسته در کمال توجه و ابدا شاعر در آن عالم نیست. پیشتر رفته دیدم حضرت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را که نشسته و جمعی از اصحاب آن بزرگوار در عقب ایشان صف کشیده و نشسته اند و مشغول به توجه می باشند و حقیقت انسانی متجلی است. در آن مکان به شرف دست بوسی مولای خود رسیدم.

میرزا فتحعلی بن میرزا بابا ذهبی شیرازی
رساله در بیان معرفت به نورانیت امیرالمؤمنین علیه السلام- باب سوم در بیان قطب ناطق و صامت و ولایت کلیه و جزئیه که مسمی است به شمسیه و قمریه


هو

ای طالب سالک الهی ! طالب انسان کامل و ولی الهی و کبریت احمر باش که در هر عصر نادر است و  وجودش دُر نایابی مثل کبریت احمر است و شناسایی او به حقیقت ممکن نیست مگر به دیده دل و شناسانیدن او را به سالک طالب با حضرت حجت و امام عصر -علیه السلام- یا یکی از ائمه هدی -علیهم السلام- است , در خواب یا بین النوم و الیقظه , تا صاحب یقین گردد در حق او و جلالت باطنی او را به صورت قلب خود در باطن مشاهده نماید , ظل باطنی چنین کاملی در حقیقت ظل الله معنوی است , بر سر سالک باعث هدایت او به راه حق و نجات او از شیطان است.

میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازی
قوائم الانوار و طوالع الاسرار



هو

حکیم غیر عامل ، سلوک راه ظاهر تنها کرده ، و در راه باطن قدمی نپیموده ، چه نتیجهٔ پیمودن راه باطن رسیدن است به خدا و رسیدن به خدا ممکن نیست مگر به مجرد شدنِ بالفعل و وارستن از قید جسم بالکلیه ، چه با جسم و تعلق با جسم به خدائی که نه جسم است و نه متعلق به جسم ، نتوان رسید. و نفس تا مهذب نشود علاقه اش لامحاله با جسم باقی است و آن هر آینه کُندهٔ پای اوست و از پای کنده دار ، راه پیمائی نیاید ، پس تا علاقهٔ جسم باقی است از خدا محروم باشد. و تهذیب نفس به تهذیب اخلاق اوست که موجب قطع علاقه اوست از جسم.

مرتبه معرفت بالاتر از مرتبهٔ حکمت است و مطلب عرفاء عزیزتر [است] از مطلب حکماء ؛ چه مطلب حکماء قطع تعلق نفس ناطقه است از جسمانیت و پیوستن به ملأ اعلی و عالم مجردات ، و مطلب عرفاء قطع نظر از جمیع ماسوی و تحصیل مقام فناء و پیسوتن به عالم بقاء [است]. و مطلب حکماء و عرفاء هر دو بالاتر است از مطلب زهاد و عباد ، چه مطلب زهاد و عباد گذشتن از جسمانیات نیز نیست ؛ بلکه گذشت است از لذات جسمانیهٔ دنیویهٔ فانیهٔ و توقع لذت جسمانیهٔ اخرویهٔ باقیه.

حکیم متأله شیعی ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجی
گوهر مراد صفحه ۶۸۴



هو

دیشب در خواب دیدم در هوا پرواز می کردم و به سوی آسمان بالا میرفتم. بسیار پرواز کردم تا به زیر قبه ای رسیدم که در سطح مقعر آن آینه بزرگی بود. خود را در آن مشاهده کردم. سپس پرواز کردم و آینه های بسیاری را به همان شکل توصیف  شده دیدم و در تمام آن ها خود را با تمام قامت می دیدم سپس پرواز کردم و بالا رفتم تا رسیدم به دیواری که در اطراف آن اسماء خداوند متعال نوشته شده بود در خواب متوجه شدم که این ابتدای وصول به مقام لاهوت است، به فضل خداوند منعم . من بر آن طواف کردم ، بر اسمی بعد از اسمی تا تعدادی از اسماء و گویا به هنگام طواف بر گرد اسماء ، مانند پروانه واصلی بودم گرد چراغ ، در نهایت شوق و وجد. هنگامی که از خواب بیدار شدم ، خدارا شکر کردم و همواره منت او راست.

مکاشفات شیخ محمد جواد انصاری همدانی


هو

حضرت وصی امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام:


هیچ کس ایمان را به حد کمال خویش نمی رساند تا آنکه مرا به عمق معرفتم بشناسد. پس آنگاه که مرا به این معرفت شناخت ، هر آینه خداوند قلب او را با ایمان آزموده ، سینه اش را برای اسلام گشاده ساخته و عارفی روشن بین گردیده است و هر کس که از شناخت آن کوتاهی نمود و به آن نرسید ، شک کننده و تردیدگر است. معرفت من به نورانیت معرفت خداوند عزوجل است و معرفت خداوند عزوجل ، معرفت من به نورانیّت است.

حدیث معرفت به نورانیت


هو


هیچ راهی برای شناخت خدا جز معرفت امام به نورانیتش نیست همانطور که امام علیه السلام فرمود : معرفت من به نورانیت معرفت خداست ، پس معرفت پیدا کردن به نورانیت همان ظهور نور لاهوتی امام است که در قلب عارف سالک در راه ولایت امام نمایان می شود.

میرزا ابوالقاسم شریفی ذَهَبی (راز) شیرازی
ترجمه رسالهٔ قنوتیه




هو

در سال ۷۴۸ قمری در خراسان ، هنگامی که در ابتدای سلوک و ریاضت بودم ، خواب دیدم که ایستاده ام و به آسمان می نگرم. در قسمت شمال آسمان مستطیلی به طول ۱۰ متر و عرض حدود ۴ متر بود. در این مستطیل با طلا بر زمینه ی لاجورد با حروف درشتی همه ی مستطیل را نام های (الله) ، (محمد) ، و (علی) پر کرده بود. تمام عالم از نور این شکل و نام هایی که در آن نوشته شده بود ، لبریز گردیده بود. مردم بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او صلوات می فرستادند و من نیز چنین می کردم. در خواب فرشته ای درباره این وضع و چگونگی آن سؤال کردم ، ولی او از سر این ماجرا اظهار بی خبری کرد. آنگاه شنیدم که هاتفی با صدای بسیار رسا از آسمان ندا در داد که:

(( این رازی است که اگر برای تو و جهانیان روشن گردد ، خواهی دانست که ، هستی و وجود ، مبتنی بر این نام های سه گانه است زیرا که آن صورت حق تعالی و صورت ظاهر و باطن اوست ))

علامه سید حیدر آملی
مقدمه نص النصوص



نمودار ترسیم شده به قلم سید حیدر آملی، مربوط به مکاشفه اش در آسمان شبانگاهی بغداد (نسخه استانبول، کرولا ۱۴۷۰، برگ ۴۹ b)


هو


اگر احیانا صاحب کمالی از این علوم غریبه داند ، بدان التفات ننماید و اگر به ظهور آورد ، بگوید که این چیز از علوم غریبه است نه کرامت تا سبب هدایت خلق الله باشد نه سبب ضلالت. و اگر نعوذبالله من ذلک ، کسی از علوم غریبه چیزی داند ، در لباس کرامت ظاهر کند ملبّس [فریب کار و مکار] باشد و ملبّس از جنود ابلیس است. شنوده باشی که بعضی از هنود [هندی ها] در هوا می پرند بلی این معنی ، ممکن است از غیر طایفهٔ اهل الله ، بدان سبب که حالا در این زمان ، بسیار جوکیان هستند در بلاد هند که می پرند [پرواز می کنند] و حال آنکه خارج از دین و داخل کفرند.


سید محمد نوربخش

رسایل نوربخشیه - رساله تلویحات - صفحه ۲۵۳


هو


از علامات سیر بالله و سیر فی الله این است که سالک با نور ولایت ، در ولایت سیر کند. در این مقام بهره ای برای سالک از علوم جزئیه حضرات اهل عصمت که دارای ولایت کلیه اند می رسد که عبارات از واردات و الهامات داخلی و خارجی به وسیله فرشتگان است. زیرا در این مرتبه، ظهور نور ولایت الهیه مانند اکسیر وجود سالک را منقلب می سازد و اثری از هستی سالک باقی نمی گذارد. پس کملین اولیاء و عرفاء مراتب کمال را وقتی طی می کنند که عارف به نور ولایت کلیه خاندان عصمت و شاه ولایت ، علی علیه السلام بوده و در آن فانی شوند. به همین دلیل اولیای حق ، پیوسته در هر عصری متوسل به ذیل ولایت ائمه اطهار علیهم السلام که ابواب مدینه علم حق هستند بوده و به درجه کمال نهایی انسانیت رسیده اند.


میرزا احمد مدرس خوشنویس

آیین رهروان در سیر و سلوک


هو


اگر سالک به نور ولایت پیر عشق و ولی کامل الهی و ریاضات شاقه ، صاحب چنین قلبی بگردید که مرآت ثانیه حق نما است ، می بیند در این حالت به عین قلبی خود حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را و می رسد به بلدان حضرت که مسمی به جابلقا و جابرصاست و مستفیض می گردد از فیض خدمت او به قدر صفاء و وسعت قلب خود و می گردد صاحب الهام به سمع قلبی خود و اگر قابل باشد از برای عهد و بیعت ولایت آن حضرت ، عهد می گیرد آن حضرت از او به عهد ولایت و میثاق توسل و محبت خود.


میرزا ابوالقاسم الحسینی الشریفی الذهبی (راز) شیرازی

قوائم الأنوار و طوالع الأسرار ، خاتمة الکتاب ، صفحه ۷۰۵


یادداشت برداری از کتاب حدیث سرو (این شرح بی نهایت ۲) حاج خلیل مبشر کاشانی


-اذکار ، ختومات ، دستورالعمل های عارفانی همراه با مراقبه و محاسبه ی تام در سالک الی الله تأثیر گذار خواهد بود. 


-انسان کامل به لحاظ اصل و ریشه یک حقیقت است و انسان های کامل متحد الحقیقه می باشند که از آن در عرفان به حقیقت محمدیه تعبیر می شود ؛ ولی همین حقیقت واحد را بر حسب اقتضائات متفاوت و استعداد های گوناگون در زمان های مختلف ، دارای مظاهری متعدد و تجلیاتی متنوع است ، این مظاهر و تجلیات چیزی جز اولیای معصوم و انبیای عظام نیست.


-در هر زمان فقط یک فرد از انسان کامل وجود دارد و دیگران هرکه باشد تابع و رعیت وی به حساب می آیند.


-انسان کامل مظهر اتم اسماء الهی به شمار می آید.


-قدر و منزلت هرکس ، مرتبط به نزدیکی وی به انسان کامل است و سعی و تلا‌ش خود اوست که این مهم را رقم می زند.


-بدون وجود انسان کامل نه فیض وجود از مبدأ جواد صادر می گردد و نه سیر تکاملی موجودات به ویژه افراد انسان سامان می یابد.


-زیارت جامعه کبیره شناسنامه ی انسان های کامل است.


-خاتم ولایت و انسان کامل در دیگاه عرفان اسلامی حضرت مهدی است.


-حضرت خضر تحت ولایت حضرت مهدی است.


-از آنجا که انسان کامل مخلوق اول است از حیث وجودی در برترین مرتبه  قرار دارد ، مرتبه ای که از آن به عالم اسماء یاد می کنند از آنجا که این عالم احاطه ی وجودی به تمامی عوالم وجود دارد ، انسان کامل بر تمامی آن ها احاطه دارد.


-از آنجا که اسماء الله باقی و دائم اند ، انسان کامل که مظهر أتم و أکمل اسماء الهی است صاحب ولایت کلیه دائمی است.


-خداوند بالإصاله بر همه چیز محیط است و انسان کامل بالعرض بر همه چیز احاطه دارد.


-سراسر قرآن را می توان شرح خلافت انسان کامل دانست.


-چون عوالم از نور چهارده معصوم آفریده شده است. پس هر نعمتی و فیضی از این عوالم به ما برسد از برکت انوار اهل بیت است از  باب مثال ملائکه ای که در مسیر سیر و سلوک به ما فیضی می رسانند یا با ما گفتگو می کنند یا مطلبی به قلب ما الهام می کنند از تجلیات نوری اهل بیت آفریده شده اند.


-گاهی در حالات سلوکی جذبه ی خاصی برای سالک روی می دهد و میل قلبی اش به یکی از معصومین تمایل بیشتری پیدا می کند، زیرا انوار طیبه ی آن معصوم او را جذب و به او عنایت کرده است.


-حضرات معصومین در عرش و درجات بالای قرب حق هستند و هرکس به این زودی نمی تواند آن وجود های مقدس را زیارت کند.


-روح مردگان صالح به زمین می آیند و وجود مقدس اهل بیت من جمله امام حسین علیه السلام که با یکی از بدن های مثالی خود روی قبر حاضر است را زیارت می کنند و از برکات و آثار معنوی زیارت برخوردار می شوند و سپس به مکان خود در عالم آخرت بر می گردند.


-بعضی از اولیاء الله که چشم دلشان باز شده بود گفته بودند گاهی اموات دسته جمعی برای زیارت قبور امامان و امام زادگان عظیم الشأن و بلافصل می آیند و می روند.


-نفس استاد حرمت دارد و موجب می شود نتیجه سریعتر و به طور کاملتر برای سالک الی الله حاصل شود.


- و روز جمعه تمام ساعات و لحظه های آن شریف و گرانبها و نورانی است.


-بهترین عمل ذکری برای جذب عنایات امام حسین علیه السلام و شهدای کربلاء خواندن زیارت عاشورا است.


-سالک الی الله گاهی در دوران چله نشینی از نظر معنوی محرم می شود و با خود عهد می کند که از بعضی لذات دنیوی دست بردارد تا بتواند با قلب خود طواف معبود کند و واصل محبوب شود.


-تلاوت قرآن یا گفتن اذکار در نخستین مرحله موجب نورانیت مکان ذکر، حضور فرشتگان و دوری شیاطین می شود.


-بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن برای دوری اجنه بسیار تأثیر دارد.


-اگر سالک الی الله مراقبتش کامل باشد و از غذای پاکیزه و طاهر استفاده کند و در مراحل بالای سلوکی گام بردارد، بدنش تبدیل به بدن نوری می شود.


-کار های نیک هرکدام عطر خاص خود را دارند.


-مرگ برای دوستان خدا لقاء الهی و شهود توحیدی و تجلیات نوری خاص خود را در بردارد.


-زیاد خوردن گوشت مورث قساوت قلب و تقلیل آن هم قوه ی غضب را تقویت می کند.


-تجرد زمانی حاصل می شود که روح حیوانی قطع گردد.


-با توجه به اینکه ذهن و دل انسان محل خطورات زیادی می باشد، باید زیر نظر استادی حاذق شخص با اذکاری به نفی خواطر بپردازد.


-کسانی که در سیر و سلوک به مقامات بالای معنوی رسیده اند، همه شان از شب خیزان بوده اند و از غیر آن ها دیده نشده است.


-حقیقت قرآن در بعضی عوالم با حقیقت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین اتحاد دارد.


-اگر کسی بخواهد در عالم بیداری به اسرار عالم و آیات غیبی واقف شود باید مراقبه داشته باشد.


-شرط اساسی رسیدن به عالم مافوق طبیعت ایجاد سنخیت با آن عوالم است.


-مکاشفات از عمق وجود نورانی انسان سرچمه می گیرد و ملکوت انسان با ملکوت عالم هستی ارتباط مستقیم پیدا می کند.


-گاهی اوقات به اولیاء خدا از عالم معنی اول ماه الهام می شود و عارف بزرگوار مرحوم کشمیری از این دسته افراد بودند


-در مسیر سیر و سلوک الی الله، عالم طبع، عالم مثال، قلب، روح و سر انسان باید از اسماء الله نور گیری کند و این ظرف ها (اطوار وجودی انسان) از مظروف (که نور باشد) باید بهره ببرند.


-برای اینکه سالک الی الله در حصن الهی داخل شود و از شر خطرات و وساوس شیطانی جنی و انسی در امان باشد در نافله صبح برای ورود به روز و در نافله عشاء برای ورود به شب چهار قل را بخواند.


-وقتی انسان سالک به زیارت اهل قبور می رود اگر یک حمد و یازده سوره برای مردگان مدفون در قبرستان بخواند همه ی آن ها را از نظر معنوی اطعام کرده و خود نیز از نظر سلوکی بهره ی خاصی می برد.


-چهارده معصوم ذاتا و بالإستقلال از خود چیزی ندارند ولیکن بالعرض حضرت حق همه چیز به آن بزرگواران داده است.


هو


جذبه آن است که با بارقه ای الهی دفعتاً معارف بسیاری برای عارف حاصل شود و سلوک آن است که برای رسیدن به آن معارف ، درجات و مقامات مناسب با آن را یکایک طی کند. اهل شهود یا همهٔ درجات را با سلوک طی می کنند ، در این صورت سالک محض اند یا همهٔ درجات را با جذبه می پیمایند ، در این حالت مجذوب محض اند یا اوایل راه را با سلوک می پیمایند و در اواخر جذبهٔ الهی نصیب آن ها می شود ، این گروه سالک مجذوب اند یا اینکه اول جذبه ای نصیب آن ها می شود ؛ لیکن در انتهاء ناگزیر از سیر و سلوک اند. این عده مجذوب سالک اند. برای کسی که ابتدا جذبه نصیب او شده ولیکن بعد از آن به طریق عادی راه را ادامه می دهد ادامهٔ کار مشکل و توانفرساست.


علامه جوادی آملی

عین نضاخ تحریر تمهید القواعد جلد دوم صفحه ۱۴۸


هو


هرکس جاهل است به معرفت نفس اجهل است به معرفت رب ، و معرفت نفس مصباح کشف احوال ملکوت است و مشکوة شهود اسرار جبروت و معراج وصول به سوی لاهوت. و احدی از بنی آدم نمی رسد به هیچ مقامی مگر بعد از معرفت نفس خود. و این معرفت حاصل نشود به خبر نقلی یا نظر عقلی. بلکه حصولش موقوف به نوری است که از حق بر دل آید و آن نشود مگر به ریاضات متعالیه و مجاهدات متوالیه و تجرد قوی از قیود هوی و به زعم فقیر محض موهبت است از حضرت عزت ،  اگرچه منافی نیست ، توفیق مجاهده هم موهبت است.


حاج میرزا حسن صفی علیشاه طاب ثراه

عرفان الحق صفحه ۲۴


و من لا یصفی لبه عن قشوره

یموت بموت النشأة الجسدیة


و للناس اطوار بتخلیص لبهم

لیحیو حیاة النشأة الأقدسیة


پس هر کس که به تزکیه و تصفیه و مجاهدات نفسانیه لبّ روح را از قشر خود که بدن است تصفیه و تخلیص نکرده هر آینه او خود به موت طبیعی جسدی خواهد مرد ، و لیکن مردمان صاحب معرفت را اطواری [اطوار قلبیه] به جهت تخلیص لبّ روح از قشر جسد است ، تا در نشأة اقدسیه ، حیات ابدی و بقای سرمدی حاصل کنند و ایشان را خلع بدن به اختیار خود میسر گردد.


میزان الصواب در شرح فصل الخطاب سید قطب الدین محمد نیریزی قدس سره جلد ۳ صفحه ۱۳۳۸

شیخ ابوالقاسم امین الشریعه خویی


هو


مقامات اولیاء الله را نسبت به حضرت علی مرتضی و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تفاوتیست بس عظیم ؛ ولایت حضرت علی مرتضی که از مقام قلب ناشی شده است افضل و اشرف است از ولایت ولی از اولیاء الله که از مقام اخفی ناشی شده است ، گرچه آن ولی تمامی کمالات طور اخفی را به انجام رسانیده باشد.  سیر اولیاء الله همیشه زیر قدم صدیق اکبر و فاروق اعظم حضرت علی بن ابی طالب است.


فبلغ اللّه بکم أشرف محل المکرمین وأعلی منازل المقربین وأرفع درجات المرسلین حیث لا یلحقه لاحق ولا یفوقه فائق ولا یسبقه سابق ولا یطمع فی ادراکه طامع (چنین بود که خدای متعال شما اهل بیت را به شریفترین مقام اهل کرامت و عالیترین منزلت مقربان و رفیعترین درجات پیامبران خود نایل گرداند. همان مقام بلندی که از گذشتگان و آیندگان کسی بدان نخواهد رسید و فوق آن مرتبه احدی راه نخواهد یافت، و تا ابد هیچ پیشی گیرنده ای بدان پیشی نخواهد گرفت و هیچگاه کسی درک آن مقام را نیز طمع نشاید کرد / زیارت جامعه کبیره) 


به درباری که جبرائیل اندازد کلاه آنجا

اگر مردی بقدر نیم مژگان کن نگاه آنجا (معنی)


اُ - ش


هو

در تفسیر اهل عصمت علیهم السلام وارد است که صراط مستقیم ولایت حضرت علی مرتضی علیه السلام است که صراط جمیع رسولان خداوندی است ؛ یعنی همگی بر صراط ولایت آن بزرگوار سیر و سلوک می نمایند.

میرزا ابوالقاسم الحسینی الشریفی (راز) شیرازی
قوائم الأنوار و طوالع الأسرار صفحه ۶۲۴


هو


حضرت واهب العطایا آن حضرت [حضرت صاحب امان] را مانند یحیى علیه السلام در حالت طفولیت حکمت عطا فرمود و در صغر سن امام انام گردانید. و بسان عیسى بن مریم علیه السلام در وقت صباوت به مرتبه ارجمند رسانید. عجب است از اشخاصى که قائل اند بر این که خواجه خضر و الیاس از انبیاء و شیطان و دجال از اعداء در قید حیاتند ؛ و انکار دارند وجود ذى وجود صاحب امان را و حال آنکه آن حضرت افضل است از انبیاء سلف ، و اوست ولد صاحب نبوت مطلقه و ولایت کلیه ؛ عجب تر آن که بعضى از متصوفه که خود را از اهل دانش شمارند و از ارباب بینش پندارند قائلند بر این که در ملک هندوستان در میان برهمنان و جوکیان مرتاضان و ریاضت کشان مى باشند که به سبب حبس نَفَس و قلت اکل چند هزار سال عمر کرده و مى کنند، با وجود این منکر وجود آن حضرت اند. انکار وجود آن حضرت در حقیقت انکار بارى تعالى است . آنان که منکر وجود آن حضرتند و لفظ مهدى و صاحب امان را تأویل مى کنند ، از کوردلى ایشان است ، و الا به اندک شعورى چه جاى انکار است والله یهدى من یشاء الى صراط مستقیم .


حاج میرزا زین العابدین شیروانی (مست علیشاه) نعمت اللهی

بستان السیاحه جلد سوم صفحه ۱۶۹۴


هو


بدانکه مابین اهل شریعت و اهل طریقت ، یعنی عالم ظاهری و عارف حقیقی ، در حقیقت اختلافی نیست. در صورتیکه عالم متشرع را اغراض دنیوی دامنگیر نباشد و عارف صوفی تصفیه قلب و نفس کرده باشد هر دو بر سر یک مطلبند و نزاعی با هم ندارند. زیرا که اصل مطلب تصوف و لب سخن اهل معرفت این است که بعد از تحصیل عقاید حقهٔ اسلامیه اثناعشریه باید به قدر ضرورت از دنیا گرفت و به کم قناعت کرد و نفس سرکش را به ریاضات داشت تا به قبول احکام الهی مطیع شود و قلب را همیشه به یاد خدا داشت تا ملکه شود و غیر خدا از خاطر برود.


حاج میرزا حسن صفی علیشاه طاب ثراه

عرفان الحق صفحه ۱۰۳


هو


نشان فناء سالک در پیر عشق خود ، آن است که در سیر باطنی ، خود را به صورت آن بزرگوار بیند به تمام اجزاء و لباس و صورت ، و چنین داند که اوست نه خود.گاهی [سالک] در سیر خود مشاهده می کند که پیر عشق و ولی الهی ظاهر شد و صورتش به تدریج بزرگ شد که تمام عالم را سر تا پا گرفت و به جز او چیزی نیست ، و آن صورت در شخص حلول کرد که هر دو یک صورت شدند.


حضرت سید ابوالقاسم راز شیرازی

قوائم الأنوار و طوالع الأسرار صفحه ۶۵۶


هو


یکی از مشایخ ، به این فقیر پیغام فرستاده ، و اظهار احوال خود نموده ، که فناء و محویت به جایی رسیده است که به هر چه نظر می کنم ، هیچ نمی یابم. آسمان و زمین را نگاه می کنم، نمی یابم و عرش و کرسی را نیز نمی یابم ، و خود را که ملاحظه می کنم ، هیچ نمی یابم، و پیش کسی که می روم ، او را نیز نمی یابم.


فقیر در جواب او نوشتم که این احوال از تلوینات* قلب است و قلب زینه [پله] اول است از این راه. صاحب این احوال ، ربعی از مقام قلب طی کرده است. سه حصه [مرتبه] دیگر از قلب ، او را طی باید کرد. بعد از آن به زینه دوم که عبارت از روح است ، عروج باید نمود. الی ما شاء الله تعالی.


مکتوبات ربانی دفتر اول مکتوب ۲۶۴


پ ، ن:


*جرجانی می نویسد که تلوین گردیدن بنده است در احوال ؛ صاحب نفایس الفنون می نویسد تلوین اشارت است به تقلب قلب میان کشف و احتجاب به سبب تناوب و تعاقب غیبت صفات و ظهور آن ، مادام که شخص از حد صفات نفس عبور نکرده باشد و به عالم صفات قلب نرسیده او را صاحب تلوین نگویند ، چه تلوین به جهت تعاقب احوال مختلف بود و مقید صفات نفس را صاحب حال نخوانند و ارباب کشف ذات از حد تلوین گذشته باشند و بمقام تمکین رسیده.


زمانی که جسم مغلوب روح شود به محض اراده و تصور مکان بعید، روح جسم را به همراه خود می برد بلا مهلتٍ ، چنانکه فرضا خیال جایی کنیم اگر خیال ما قوت داشته باشد به محض خیال باید جسم ما در آنجا به تبعیت روح فورا حاضر شود. (۱)


گوهر شب چراغ صفحه ۲۷۶

مرحوم محمد حسن نیستانکی نایینی


پ، ن:


(۱)- چون به مظاهرت جذبه و محبت علوی و مطاوعت شریعت مصطفوی شخص به مرتبت انسلاخ دست یافت، تواند به عزیمت خویش سیر در اقطار و اکناف عوالم بکند و بدایع ابداع را مشاهده نماید، ولکن چون که خواهد بلا مهلت و دفعتاً به مکانی که مد نظرش است [مکانی که تا به حال به آنجا نرفته] انتقال پیدا کند بیم آن می رود که منتقل در عوالمی به مشابهت مکان مد نظر شود و گمان برد که در آن مکان است. ولکن کسی کی خیالش قوت یافته اگر توجه به مکانی بکند [حتی اگر به آن مکان نرفته باشد] صورت آن مکان در خیالش نقش می بندد و تواند که قالب مثالی خویش را دفعتا و بلا مهلت به آن مکان منتقل نماید.در طی الارض که نتیجه استیلاء نفس است بر این بدن جسمانی، شخص چون توجه به مکانی که مد نظرش است بکند صورت آن مکان در خیالش نقش می بندد و چون نفس قوت کافی را دارد تواند که قالب جسمانی را به آن مکان منتقل نماید. گرچه بعضی از اولیاء الله با صرف توجه توانند که ابدانی در اقطار و اکناف عالم انشاء کنند که این مقام مختص اولیاء اهل تکثیر است و بحثی جداگانه می طلبد.


هو


حروف اسماء ملائکه ات اند در عالم ارواح ، و این حروف اجساد آن ملائکه[اند] که مدبرانند ، و عمل حروف به ارواح بود نه به صور محسوسه. و رتبت ملائکه ان به ترتیب حروف بود و ترتیب حروف نزد ما به مناسبت مخارج است ، و اول مخارج ها است ، و [بعضی دیگر] گفته اند همزه ، و آخر واو به اتفاق ، و اعلی ملائکه اسم ها و ادنی [ملائکه] واو [است].


شاه نعمت الله ولی

رساله اسرار حروف

مجمع الرسائل شاه نعمت الله ولی جلد ۲ صفحه ۱۱۳۲


هو


در هنگام سلوک ‌‌‌[سید محمد عثمان چشتی مودودی] در طریقه قادری در وقت طی لطایف [اطوار سبعهٔ سبع المثانی] برای ایشان واضح نبود که از لطایف هفتگانه بعد از طی یک لطیفه از کدام لطیفه شروع کنند. بنابراین جهت دریافت سوال خویش به مشایخ معاصر خود مراجعه کردند و ایشان هم از پاسخ سوال ایشان عاجز ماندند تا شبی امام محمد غزالی را خواب دیدند و این مسئله را از ایشان سوال نمودند. امام فرمودند که در موقع تبدیل لطایف که از وظایف خضر است این مسئله رفع می شود. بعدا در یکی از شب ها در خانه ایشان ملاقات حضرت خضر میسر شد و حضرت خضر علیه السلام سبق لطیفه ایشان را تبدیل کرده و فرمودند که نیاز به جستجو نیست. هرموقع که یک لطیفه به کمال برسد من حضوری لطیفه بعدی را برایتان تلقین می دهم. و بعد از آن گاهی اوقات مبارک به ما می گفتند که حضرت خضر حضور یافته و لطیفهٔ دیگری را برایم تلقین فرمودند.


طریقه عالیه صلواتیه / با مختصر معرفی امام صلواتیان و خواجگان صلواتی صفحه ۱۲۷

بسم الله صلواتی - عبدالغفار صلواتی


احیاگر بزرگ حکمت و عرفان شیعی سید ابوالقاسم حسینی شریفی ذَهبی مشهور به (راز) شیرازی

 

احیاگر بزرگ حکمت و عرفان شیعی سیدابوالقاسم حسینی شریفی ذهبی مشهور به راز شیرازی نابغه ی نادره ای است که چشم روزگار چون اویی را بسیار کمتر دیده است. اگر این شهسوار عالم عرفان را به تنهایی سند عرفان شیعه ی امامیه بنامیم سخنی به گزاف نگفته ایم. آثار بی بدیل و فراوان او که هریک شاهکاری از ذوق و معرفت و نوآوری است ، حجتی روشن بر این مدعا تواند بود. راز شیرازی جامع علم و عمل و حال و قال بود. هر هنری ظریف و دلپذیر که بتوان در اهل حکمت و عرفان سراغ گرفت به کمال دارا بود. همت آن کامل نظر ، در تربیت مستعدان از یک سو و یکه تازی در ساحت اندیشه و برهان و نویسندگی و شاعری از سوی دیگر همراه با عشقی آتشین نسبت به اهل عصمت و طهارت علیهم السلام جانی نو در حکمت و عرفان و کلا هویت معنوی شیعه ی امامیه دمید. با این همه پس از گذشت بیش از چهار نسل از درگذشت آن افتخار اهل معرفت ، هنوز شخصیتش در هاله ای از ابهام است ، چه او به تنهایی چندین دوره نسل معرفتی را در خویش گنجانده بود. آثار فراوان و متوع جناب راز که به گزارش فرزند ایشان [حضرت سید جلال الدین محمد مجدالاشرف] بالغ بر پانصد هزار سطر است ، در زمینه های مختلف از تفسیر و حدیث و عرفان تدوین یافته ، به رغم تکثر و گستردگی در محدوده ی تعریف شده ای از اسلوب فکری و بالطبع ساختاری ویژه - که حاکی از شخصیت تکامل یافته ی نویسنده ی آنهاست - قابل تعریف است. این ساختار جامع و شگفت انگیز مبتنی بر (( تثلیث معرفت )) است مقصود از این تثلیث ، جمع آمدن خرد ، ذوق و ایمان یا طبیعت و ماورای طبیعت و عقلانیت با یکدیگر است. آنگونه که مظاهر عقل و تجربه را به جوهره ی قدسی (Divinity) الهی پیوند می دهد و در آثار فکری و ذوقی و اجتهادی او صورت ظهور می یابد.

 

مقدمه دکتر محمد یوسف نیری بر کتاب قوائم الأنوار و طوالع الاسرار


هو

 

جناب رضوان جایگاه قطب فلک معرفت آقائی محمد هاشم شیرازی [که از اقطاب سلسله ذهبیه است] بعد از بیست سال جذبه و سلوک به تعریف اولیاء الهی خدمت جناب علیین آشیان سید قطب محمد نیریزی علیه الرحمه پیر خود که مشرف گردید ایشان را آن حضرت ، امر به خلوت فرمود و چهار اربعین در خلوت به طوری که آداب بزرگان این سلسله علیه است مشغول به ذکر و ریاضات بودند و فرمودند: چون شما صدمه ریاضات بیست سالهٔ سلوک و جذب را کشیده اید ، تا حال اطوار اربعه نفسانیه و اطوار سبعهٔ قلبیه را طی کرده اید و چون طور چهارم قلب که صراط المستقیم ولایت است ، تا سالک خدمت صاحب ولایتی مشرف نشود طی نخواهد نمود ، حال ان شاء الله به اندک زمانی طی خواهید نمود و به طور هفتم که تجلی ذاتی و نور سیاه است خواهید رسید. دل خوش دارید که زمان عسرت و انقباض شما گذشته و حال اول زمان انبساط شما است و به اندک زمانی به کمال خود خواهید فایض شد. آن جناب فرموده بودند: که پس از تحمل چهار اربعین چون عنایت الهیه را شامل حال خود دیدم و به اذن آن حضرت از خلوت خانه بیرون آمدم و در نهایت شوق و ذوق می خواندم:

 

گر می برندت واصلی ور می روی بی حاصلی

رفتن کجا بردن کجا تأیید ربانی است این

 

میرزا ابوالقاسم راز شیرازی ذَهَبی

قوائم الأنوار و طوالع الأسرار صفحه ۷۲۰


از فوائد اربعینات از برای سالک اینست که خلع بدن از برای او حاصل خواهد آمد و خود را که راکب است از مرکب بدن خود امتیاز می دهد ، بلکه خلع نفس از برای او دست می دهد و سماوات ت او از ارض جسمانیت و نفسانیتش ممتاز گردد و صور غیبیه و ملائکه مکشوف بصیرت قلبش می گردد و تجلیات سبعهٔ سبع المثانی قلب سالک که مشتمل بر [رنگ های] سبعه است ، جلوه گر گردد و سالک عارف به خود و آیات انفسیهٔ قلبیه خود گردد و از معرفت این آیات انفسیه ، معرفت حق تعالی سبحانه حاصل آید و شخص سالک عارف گردد به معارف پیر عشق و ولی الهی که صورت جزئه ولایت است ، و اگر مستعد باشد ، پس از مشاهدهٔ اطوار سبعهٔ قلبیه به باب ولایت الهیه رسد و صورت مبارک صاحب ولایت کلیه که مظهر کلی ولایت است به نظر شهود قلبش جلوه گر شود ، اعم از صورت حضرت صاحب السلسله العلیه ، علی بن موسی الرضا - علیه السلام - یا صورت مبارکهٔ حضرت حجت الله ، صاحب الامر ، قائم آل محمد - علیهم السلام - یا صورت مبارکهٔ حضرت سلطان الاولین و الآخرین حجت الله فی السموات و الأرض ، رئیس سلاسل اولیاء ، امیرالمؤمنین ، علی مرتضی - علیه الصلوة و السلام - تا عارف شود به این بزرگواران که مظاهر ذات و اعراف و رجال اعراف اند و از معرفت ایشان معرفت الله او را حاصل آید.

 

میرزا ابوالقاسم راز شیرازی ذَهَبی

قوائم الأنوار و طوالع الأسرار صفحه ۷۱۹


هو

 

نفس اماره نشان بخصوصی دارد و آن اینست که در [مکاشفه] به صورت دائره بزرگی از پیش روی تو هویدا می گردد و مانند قیر تاریک است سپس به حالت فناء درآمده چنانچه مانند ابری [تیره] آنرا مشاهده می نمائی پس از آن تغییر شکل داده و مانند هلالی ظاهر می گردد که گویی اتصالی با آن ابر های تیره دارد.

 

فوائح الجمال و فواتح الجلال صفحه ۱۱۸

ابوالجناب شیخ نجم الدین کبری


هو

 

من به اتفاق هانری کربن دو یا سه بار و البته به احترام حضرت قائم علیه السلام به مسجد جمکران رفتیم. سفر های خوبی هم بود و استفادهٔ معنوی فراوانی برای من داشت. مکان بسیار پر فیضی بود ، به خصوص اینکه هیچ کس حضور نداشت ، جای هیچگونه تظاهری نیز نبود. ولی حضور کربن در فضای جمکران همراه با تغییر حالت بسیار عمیقی بود که من در هیچ کجای دیگر در چهرهٔ او ندیده بودم. کربن در عالم دیگری فرو رفته بود و داشت خلسه ای خاص را تجربه می کرد. ما ساعت های متمادی را در جمکران گذراندیم تا اینکه وقت رفتن شد و من دست روی شانه ا‌ش گذاشتم و او را از خلسه ای که در آن قرار داشت خارج کردم. ارادت هانری کربن به حضرت قائم علیه السلام واضح بود و کربن حضرت قائم علیه السلام را مرشد معنوی خود می دانست.

 

آفاق حکمت در سپهر سنت (گفتگو حامد زارع با سید حسین نصر) صفحه ۲۱۲


هو

 

آنچه هانری کربن را مجذوب خود کرد ، دیدگاهی بود که در مذهب تشیع برخی از عرفا بیانش کرده بودند و ناظر بر هدایت مستقیم افراد توسط حضرت حجت علیه السلام است. همانطور که می دانید ، یکی از امکانات مذهب تشیع ارشاد بلاواسطهٔ عرفانی و باطنی توسط حضرت صاحب امان علیه السلام برای آن دسته از شیعیانی است که از صفای باطن برخوردارند. البته این کار ساده ای نیست ولی هانری کربن به این آموزهٔ شیعی چنگ زده بود تا شاید بتواند حضرت حجت علیه السلام را به عنوان راهبر خویش به همراه داشته باشد.

 

آفاق حکمت در سپهر سنت (گفتگو حامد زارع با سید حسین نصر) صفحه ۲۱۱


هو

 

مرحوم علامه طباطبائی به فلسفه های شرقی غیر اسلامی هم علاقه مند بودند و دوست داشتند بدانند که فلسفه های هندی و چینی و غیره چه می گویند. وقتی من و آقای دکتر شایگان با یکدیگر متنی را به زبان فارسی برای علامه طباطبائی ترجمه می کردیم ، گاهی در آن جلسات به فلسفه های شرقی هم توجه می شد. مثلا من قسمتی از اوپانیشادها را به فارسی می‌خواندم و علامه تفسیر و تحلیل می کردند. همچنین به اتفاق آقای دکتر شایگان کتاب تائوت چینگ را که متن اصلی دین تائویی است به فارسی ترجمه کردیم و علامه طباطبایی آن را تفسیر کردند. علاقهٔ علامه به فلسفه های غیر اسلامی منحصر به فلسفه های غربی نبود. ایشان علاقه مند بودند که فلسفه های بزرگ دیگری را که در تمدن های شرق وجود داشته بشناسند و اینکه یک گفت و شنود عمیق فلسفی بین سنت فلسفهٔ اسلامی و دیگر سنت های فلسفی شرق صورت بگیرد. 

 

آفاق حکمت در سپهر سنت (گفتگو حامد زارع با سید حسین نصر) صفحه ۲۰۶


هو

 

چون حقایق عالم برای مجاهد [در سلوک الی الله] کشف می شوند به صُوَری تمثّل می یابند ، و در طلیعه امر تمثلات رعد و برق و زله و مانند آنها روی می آورند ؛ در این حالِ کشف ، مثال‌ها و صُوَری پیش می آیند ، و انسان موفق به زیارت جمال پیغمبر و امام می شود.

 

علامه طباطبائی

انسان در عرف عرفان استاد علامه حسن زاده آملی صفحه ۳۲


هو

 

طریق سیوم از طرق ثلاثهٔ مذکوره [ذکر و مراقبه و رابطه در سلوک الی الله‌] استفاده است از صحبت و تربیت شیخی کامل و مکمل صاحب تصرف که کارها ازو ساخته آید که به یمن توجه و اخلاص او دل از غفلت و باطن از رذائل پاک گردد و بجاذبهٔ محبت او انوار مشاهدهٔ الهی بر دل درخشیدن گیرد. در حضورش به رعایت ادب و رضای خاطر و در غیبت بنگاهداشت تصور او فیضیاب شود و فرموده اند که این امر تمام ادب است چه هیچ بی ادبی به خدا نرسد کما قال من یضیع الرب الادنی لم یصل الی الرب الاعلی و فرموده اند که این طریق موصل تر و آسان تر است از طریق ذکر و از طریق مراقبه و این [طریقه] را ذکر رابطه گویند و چون حضور و جمعیت دل حاصل شود و خطره [فکر و اندیشه] تا چهار ساعت [در دل] خطور نکند علامت قطع تمامی دایرهٔ امکان که دائرهٔ اول است گفته اند. و بعضی دیدن انوار را علامت قطع دائرهٔ مذکوره گفته اند. نیمهٔ دایرهٔ امکان از زمین تا به عرش و نیمهٔ دیگر بالای عرش و عالم خلق زیر عرش است.

 

گلشن معرفت جلد دوم صفحه ۶

نسخه خطی کتابخانه دیجیتال مجلس

 

 


هو

 

یاران و اصحاب خویش را وصیت می کنم. سخنی از ذوق [و مکاشفه] هیچکس نپذیرند ، مگر کسی از آنان که امام محمد مهدی علیه السلام را درک [مشاهده] کرده باشد ، سلام مرا به او برسانید و از او - آنچه از معارف را که بیان می کند - فرا گیرید.

​​​​شیخ صدرالدین قونوی

دو صدرالدین استاد خواجوی صفحه ۳۴ ، به نقل از وصیة الشیخ صدرالدین عندالوفاة ، نسخه کتابخانه شهید علی پاشا، شماره ۲۸۱۰


هو

 

روزی در سال ۱۹۶۶ در همایشی دربارهٔ تشیع که در دانشگاه استراسبورگ برگزار شده بود فرصتی دست داد که هانری کربن و من در نیایشگاه سن اُدیل (St. Odile) در نزدیکی استراسبورگ بر بالای تپه ای مشرف به جنگل سیاه (Black forest) آلمان کنار هم باشیم. کربن دستش را بر شانهٔ من گذاشت و گفت: دوست عزیزم! می دانی جوان که بودم درست از همین جاده به سوی آلمان سرازیر شدم تا بروم و هایدگر را ببینم اما از زمانی که فلسفهٔ ایرانی ملاصدرا ، سهروردی و مانند اینهارا شناختم ، دیگر فلسفهٔ هایدگر از چشمم افتاد چرا که در هایدگر وجود با مرگ پایان می پذیرد اما ملاصدرا کسی است که در می یابد وجود راستین و ناب آنجاست که هستی آدمی پایان می پذیرد.

 

در جستجوی امر قدسی (گفتگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر) صفحه ۹۰

عکس: نیایشگاه Sainte-odile

 


از یکی از مجذوبین اهل الله استماع شد که در کشف خود دیدم که بالای سر ما طبقه از خلایق می باشند به صورت ما می آیند و می روند و تکلم می کنند و بالای سر آنها طبقهٔ دیگر از خلق می باشند به صورت ما می آیند و می روند و تکلم می کنند و بالای سر آنها طبقهٔ دیگر از خلق می باشند مثل آنها و همچنین طبقات عدیده بسیار به نظر می آمد تا فلک و هیچ طبقه از طبقهٔ دیگر خبر ندارند و این عوالم تمامی از ملکوتند و با معتقد اهل معرفت مطابق است. داخل شدن اهل معرفت در این عالم [ملکوت] به ارواح و نفوس ایشان است نه به اجسام یعنی به خلع بدن داخل می شوند در این عالم و می گویند در این عالم مداین و شهر های بسیار است که احصاء نمی شوند، بعضی از آن ها مسمی است به مداین نور که داخل نمی شود در آن ها مگر هر مصطفی و برگزیده از انبیاء و اوصیاء و اولیای ایشان.

 

میرزا ابوالقاسم راز شیرازی

طباشیر الحکمه صفحه ۲۱۳


تلمیذ [آیت الله سعادت پرور] : سالکی در خواب می بینید آنچه را دستور عمل آن را دارد ، در خواب با حالی مخصوص انجام می دهد. [این چگونه است؟]

 

استاد ‌[علامه طباطبایی]: بسیار خوب است و از اعمال بیداری بهتر است. مرحوم استاد [سید علی] قاضی می فرمود: من در خواب می بینم که خوابم و خواب می بینم. این معنا برای کم کسی پیش می آید که ببیند خواب است و چیزهایی را خواب می بیند. برای بنده در بیداری چنین معنایی پیدا شده که فهمیدم در خلسه هستم و مطلبی را می بینم. ولی در خواب اتفاق نیفتاده است. به هر صورت مشاهدات در خواب برای سالک صاف تر است از بیداری.

 

ثمرات حیات (یادداشت های جلسات اخلاقی عرفانی علامه طباطبایی) مجلس ۲۲


هو

 

ذکر دائم ابتدا به صورت لسانی با ذکر لسان ادامه دارد ، تا آنکه به ذکر قلبی تبدیل شود. نشانهٔ این حالت این است که هروقت در خواب است یا بیدار احساس می کند که قلب او در حال ذکر است بدون مشارکت زبان، در این حالت الهام الله تعالی را به گوش دل می شنود و بوهای خوش ولایت الله تعالی را با شم قلبی حس می کند و حلاوت طعام الله را با ذوق قلبی می چشد و اسرار عالم غیب و شهادت در مرآت قلبی او با صورت مناسب نمایان می شود، و محاسبه گر نفس خود می شود، و برای او صراط المستقیم و حقیقت شهود قلبی آشکار می شود، و آن را با چشم قلب می بیند، و آن ولایت علویه است که از آن در نزد عرفاء الهیین به عشق الهی تعبیر می شود، در این حالت حجة الله را می شناسد و به سرزمین او می رسد که تعبیر به جابلقاء و جابرصاء می شود.

 

میرزا ابوالقاسم راز شیرازی

رساله زادالمسافرین صفحه ۱۱۰


هو

 

سلطان اولیاء [علی] علیه صلوات الله العلی الاعلی فرمود تمام قرآن در حمد است و تمام حمد در بسم الله و هرچه در بسم الله در نقطه باء و انا النقطة تحت الباء ، یعنی چون رجوع حروف و خطوط فرقانی به جمع عینی قرآن شود و غبار تعینات الفاظ برخیزد خط به نقطه رسد ، مقید مطلق گردد ، و در مقام ام الکتاب که عالم اسماء است با حقیقت انسان که حضرت جامع است واحد شود.

 

حاج میرزا حسن صفی علیشاه

عرفان الحق صفحه ۶۵


هو

 

[اولیاء الله] که به خواندن ذکر و دعایی خاص و یا سوره های مخصوصی از قرآن کریم مداومت دارند ، به تدریج به مرتبهٔ "طی اللسانی" نایل می آیند و در فاصلهٔ زمانی بسیار کوتاهی توفیق خواندن اذکار و یا تلاوت آیاتی از قرآن را پیدا می کنند که معمولا به چندین ساعت وقت نیاز دارد. با طی اللسان نیز می توان اذکار و ادعیهٔ بسیار وقت گیری را در زمانی کوتاه به پایان برد ، و این مرتبهٔ والایی است که عارفان بسیار راه رفته و وارسته غالباً از آن برخوردارند.

 

نه نقل از سید عبدالکریم کشمیری

در محضر لاهوتیان جلد ۲ صفحه ۳۰۴


هو

 

در این کار [تصوف] خدمت پیر را مقدم دار و بعد قدم در راه گذار. بدون ارادت پیر راه و مرشد آگاه ، دم از تصوف نتوان زد و قدم در سلوک طریقت نتوان گذاشت. صوفی خودسَر تصوفش وَهمی است و عملش بنافهمی. چون راه نمیداند هنوز قدم برنداشته از راه بماند.

 

"الرَفیقُ ثُمَّ الطَّریقُ"

 

تصوف ظاهرش خدمت پیر است در هر حال و باطنش اطاعت عقل است به تمام صفات کمال. دل به خدمت پیر احیا شود و وجود به پیروی عقل مصفی. عقل به ظاهر پیر جسمانیست و پیر به معنی همان عقل مجرد نورانی.

 

حاج میرزا حسن صفی علیشاه طاب ثراه

عرفان الحق صفحه ۱۹

 


هو

 

بعضی ادعای قطبیت به نوشته و کاغذ کنند و از خلاف شخص معروف یا غیر معروفی لاف انا و لا غیر زنند و بعضی دیگر به عنوان تسخیر و اکسیر و احضار ارواح و طلسم و علم حروف و جفر و استخراج عزائم و اذکار اظهار کمال کنند بعضی دیگر بخواندن اوراق و رسایل سابقین از قبیل مثنوی و فصوص بدون اینکه علم تصوف را از اهلش آموزند دم از درویشی زنند و عارف وقت خود را شناخته یا نشناخته نفی کنند. بعضی دیگر مجهولاتی در ذکر حال معاصرین خود به هم بافند و در هر مجلس نقل کنند که در فلان وقت با فلان و فلان در فلان مجلس جمع بودیم و چنین و چنان گذشت بعضی دیگر عارف خواب بینند همیشه پیغمبر و امام و اصحاب و مشایخ بزرگ را خواب می بینند و آن ها هم به اقسامند گاهی خبر از پیش آمد حال مردم می دهند که چنین و چنان خواهد شد اگر شد کرامتی است و اگر نشد بازخواستی نیست. و اذکار و ختوم می آموزند [و می گویند] که به جهت مهمات این اذکار به من تلقین ‌شده که به مردم برسانم و از این قبیل بسیارند که ذکر تمام آن ها ثمری ندارد. "مردم بی خبر گمان می کنند فقر و تصوف همین ها است غافل از اینکه این گوهر در میان صدفیست در قبهٔ بحر محیط که عمقش به اندازهٔ عمر آدمیست ، تحصیلش موقوف به موهبت است با این افسانه ها به دست نیاید."

 

حاج میرزا حسن صفی علیشاه طاب ثراه

رساله اسرارالمعارف

 

 


هو

 

از یکی از مجذوبین اهل الله استماع شد که در کشف خود دیدم که بالای سر ما طبقه از خلایق می باشند به صورت ما می آیند و می روند و تکلم می کنند و بالای سر آنها طبقهٔ دیگر از خلق می باشند به صورت ما می آیند و می روند و تکلم می کنند و بالای سر آنها طبقهٔ دیگر از خلق می باشند مثل آنها و همچنین طبقات عدیده بسیار به نظر می آمد تا فلک و هیچ طبقه از طبقهٔ دیگر خبر ندارند و این عوالم تمامی از ملکوتند و با معتقد اهل معرفت مطابق است. داخل شدن اهل معرفت در این عالم [ملکوت] به ارواح و نفوس ایشان است نه به اجسام یعنی به خلع بدن داخل می شوند در این عالم و می گویند در این عالم مداین و شهر های بسیار است که احصاء نمی شوند، بعضی از آن ها مسمی است به مداین نور که داخل نمی شود در آن ها مگر هر مصطفی و برگزیده از انبیاء و اوصیاء و اولیای ایشان.

 

میرزا ابوالقاسم راز شیرازی

طباشیر الحکمه صفحه ۲۱۳

 


وجود واحد است و نمود متعدد چون از نمود گذری بر از وجود بری

 

فنای عارف ترک ملاحظه اعتباراتست و درک اشارات

 

عارف چشم از مراتب پوشید ، وجود را در مراتب دید

 

وصول درویش نفی موهومست و اثبات معلوم

 

مراد از وصول کشف حقایق است نه اتحاد و ایصال با ذات خالق

 

عارف از مراتب رست و بر سریر وحدت نشست

 

حجاب وحدت کثرت است. حجاب را بردار وحدت است

 

خلقت ظهور ذات است و ممکنات مرایای صفات

 

صراط المستقیم ما بین یسار و یمین است و خیرالامور همین

 

شریعت نظم مملکت است و نمود شئونات سلطنت

 

شریعت آداب است و در این مقام تار عنکبوتی حساب

 

عارفی که آداب شریعت را گذاشت دلیل است که قربی در درگاه نداشت

 

طریقت ترک آمال است و تصحیح خیال و تبدیل نقص به کمال

 

انسان ملکات جمیله گیرد ، حیوان در صفات رذیله بمیرد

 

آنکه یاد حق ملکاتش شود خودیت از یادش برود

 

منصور از حق خود بی خبر بود حق بزبان او اناالحق فرمود

 

درویش از دو عالم رست و نداند که عالمی هست

 

درویش رازش نهفتنی است و حرفش نگفتنی

 

درویش نه جهانی داند و نه در جهانی ماند

 

مراتب اهل طریقت را بشنو و هرکس را با این علامت یافتی با او بسلامتی برو

 

عارف به چشم وجود نگرد و راه به بینش سپرد، خلاف نبیند، باعتراض ننشیند

 

سالک راه خود را رود و کشته خود را درود

 

سالک با همه همراه است و از همه بر کنار

 

مرتاض بمراد خود نکوشد و بهر زخمی نخروشد. عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

 

فقیر نه شادی دارد نه غم ، نه زیاد گردد و نه کم. هرچه داشت داد ، از برای چیزی ننهاد

 

مرید حق را مراقب است و نفس را مصاحب

 

مرشد اول از خود مرد ثانی مردم را براه خدا برد

 

کامل جمع و فرق را داراست و بر جمع و فرق بی اعتنا

 

صوفی نه قال دارد نه حال نه فراق داند و نه وصال نه صلح جوید نه جنگ نه نقش گیرد نه رنگ نه اندک شود نه افزون نه وضع پذیرد نه قانون

 

قطب مظهر ذات است و زبده ممکنات، لنگر عرش است و داور فرش

 

قلندری اشاره به جمع ولایت است.فافهم

 

صوفی مأخوذ از صفی است و اسرار وجود آدم در صوفی ثابت قدم صافی دم مختفی

 

انسان به صورت عالم صغیر و به معنی عالم کبیر است

 

هرکس بتمام اوصاف آدمیت متصف شد صوفی است

 

صوفی نه با غیر الفت دارد و نه بر خود کلفت

 

صوفی به مثل گوهریست که درستش قیمت دارد و شکسته اش قوت، کاملش گنج و ناقصش دفع رنج

 

صوفی اگر عیب بیند هم روپوش کند و هم فراموش

 

صوفی نه از مدح کسی خرم شود و نه از قدح کسی درهم

 

کمال صوفی فقر بعد از غناست و فنای بعد از بقاء

 

به گفت موجز هر دلی فایز است و از طول کلام هر طبعی عاجز

 

هرچه عارف از نفس بیگانه تر آید بر معرفت ربش بیافزاید

 

قطره به دریا تواند رسید به مدد بحر و دریا تواند شد به فنای در آن و انا البحر تواند گفت بنفی خود و اثبات او، اما نه آنکه بکینونت بحر مدرک تواند شد

 

عارف در بدایت از بینش گذشت و در نهایت از آفرینش

 

عارف هرچه داشت انداخت و دل از هرچه انداخت پرداخت

 

عارف ترین خلق به خدا آن است که بشدت حیران است

 

عارف نه دل دارد که در او چیزی درآید و نه هوش دارد که ادراک چیزی نمیاد

 

معرفت نفس مصباح کشف احوال ملکوت است و مشکوة شهود اسرار جبروت و معراج وصول بسوی لاهوت

 

ذکر وارد به شرط هم واحد شمشیر مرد مجاهد است

 

هستی ما نمود موهوم است و هستی حق ثابت و معلوم

 

علامت ذکر آنست که حسن و قبح خلق را فراموش کند و قلاب علاقه از زمین طبیعت برکند. از خلق بگریزد، با احدی نیامیزد، از حال خود فراغت نجوید، سخن جز بناچاری نگوید

 

اشخاصی که ذکر خفی را بدعت شمرده اند چه کنند که از صورت پی بمعانی نبرده اند

 

علامت صبر اینکه چون با یاران نشیند با آنکه در غمرات بلاست کسی تفاوت در حالش نبیند و صبر قوت مردان است و دلیل قوت ایمان

 

مراد از خداجوئی نه آن است که او را پیدا کنی ، بلکه باید از تو گم گشتگی پیدا شوی

 

سالک را هفت سیر است و در ضمن هر یک اوصاف وجودیه به کمالی رسد و سالک را مقامی شود.

 

به مشرب فقیر خدمت یار را از اغیار پنهان داشتن اخلاص مبتدیست

 

حق اخلاص آنست که محب صادق غیر از محبوب خود چیزی در نظرش نماند

 

ارباب خلوص خدمت را به جائی رسانند که اخلاص را هم ندانند

 

صادق از هر طرف برود راه است، و کاذب از هر راهی برود گمراه است و در قدمش هزار چاه.

 

کسی که راهی سپرد و به مقصود خود پی نبرد سلوکش به صداقت نبوده و آن طریق را به دروغ پیموده

 

صدق احوال آنست که نخواهد کسی بر عملش مطلع شود

 

چون یک قدم از صراط حقیقت منحرف شوی تمام عالم تو را کج نماید و در نظر معوج نماید

 

اشیاء را به مشاهده حق نگر نه به مشاهده خود

 

حسن خلق تعدیل نفس است در هر صفت و حفظ حدود در هر جهت

 

زهد آنست که درویش هرچه ندارد حق خود نداند و آنرا نخواهد و هرچه حق اوست بداند می رسد

 

عارف عظمت و جلال کبریا را به چشم بصیرت بنگرد و خود را حقیرتر از هر موجودی پندارد

 

به ندرت کسی از حقیقت کار آگاه آن هم که آگاه گشت از آگاهی خود گذشت. یعنی مهر بر لب زده خون می خورد و خاموش است

 

هرکه چشم از عیب خلق برداشت در این راه قدم به ادب تواند گذاشت

 

ملحدان قبایح بینند و موحدان محاسن وجود را واضح

 

عیب جو فالج است و از صراط توحید خارج

 

علم نور حضور است نه ظلمات سطور. به اشراق حاصل شود نه به خواندن اوراق، اصولش موهبت است و حصولش به خدمت.

 

تقوی شرط مرد است و پرهیز نشان اهل درد ، و متقی آنست که از حق حیا کند نه از خلق ، و از خرابی دل ترسد نه از بدنامی دلق

 

کسی که عیب نپوشد اهل خرقه نیست و از این هنر عاری است

 

 

بعد از رسول خلافت علی حق است. و از خلق اولین و آخرین و اهل آسمان و زمین احدی شایسته این امر نبوده و نیست ، و الا ترجیح مرجوح بر راجح لازم آید 

 

ولایت را مراتب است اولش دوستی است و کمالش فنای فی الله

 

بعضی بر نفس خود متصرفند و بعضی بر نفوس معینی، و بعضی بر کل نفوس و تمام عالم

 

خاتم اولیاء علی علیه السلام است که مرجع کل است و فوق او مرتبه ای نیست و ولایتی نه. و بدون ولایت او هیچکس به کمالی و ولایتی نتواند رسید

 

شریعت حفظ مراتب ظاهر است از حق تا خلق و طریقت طی مقامات باطن از خلق تا حق

 

ابلیس محبت نداشت که سر به سجده آدم نگذاشت آن فتنه هنوز باقی است و آن مردود هنوز یاغی

 

در راه طریقت قدم جز به توکل نتوان گذاشت و بار تکلیف را جز به قوت توکل نتوان برداشت

 

بیکار منشین با امید رزق مقسوم ، و جان بیجا هم مکن به طلب نعمت معدوم

 

روزی همراه روز است و کسیکه یه قسمت خود راضی است روزش فیروز

 

آنکه یافت در طلب شتافت و آنکه از جهد رو تافت مراد نیافت

 

توکل نفس را از عمل معاف نگذاشتن است و تکیه بر اعمال خود نداشتن

 

رهروی را که قناعت نبود از رفتار لنگ است و پیوسته پایش به سنگ

 

تا به شهرستان رضا نروی از حوادث نفس ایمن نشوی

 

بدان که معنی سلسله فقر غیر از صراط المستقیم ولایت نیست و سلوک در این صراط را بر وجه استقامت یعنی بدون تفریط و افراط قوس صعود گویند و دخول در این صراط موقوف به قبول رضاست و وصول به مقام رضا

 

فناء را سه مرتبه است: عام و خاص و اخص: فنای عالم اختتام عبارات خلقی است در اصول فکرت ، و فنای اخص انهدام عمارات خلقی است در حصول قربت ، و فنای اخص انعدام اشارات ذاتی است در وصول حقیقت

 

در شریعت توبه از گناه است، در طریقت از دلخواه، در حقیقت از ماسوی الله، اول توبه عاملان است. دویم توبه کاملان، سیم توبه واصلان

 

مردان طریقت هرچه پیشتر رسیدند خود را پست تر دیدند و این از علو همت است و ازیاد رُتبت

 

مرشد منصوص را قوه قدسیه و حیات قلبیه باید نه کاغذ ارشادنامه که از جزئیات صورت است

 

طالب صراط آدمیت را لازم است که اول از خوی حیوانات حذر کند و ثانی به قدر قوه در تحصیل رزق حلال باشد و در این باب سعی کند که عمدهٔ مطلب است.

 

درویش را غذا خوردن عزاست و گرسنگی با نفس اماره غزا

 

وجود اضافات ندارد و اضافات نسبت به توست

 

دست افتادگان را لله بگیر تا هرگز نیفتی

 

اگر خواهی پرده ات را ندرند پرده ای را مدر. عیب مردم را بپوش تا عیبت پوشیده ماند

 

وجود محدود به حد معینی نیست بلکه لا حدی هم حد او نیست و موجودات بر حسب قابلیت نسبت به وجود محدودند و در ذایل ظل ممدود ، کیف مدالظل به خصوصیتی در نمود

 

تو که انسانی اگر خصوصیت خود را ندانی که در چه عنوانی از مقصود بمانی

 

هشدار که همت در هرچه مصروف شود همانی

 

قلب جوهری است مجرد نورانی و لطیفه ایست ، ربانی ، مدرک کلیات و جزئیات و واسطهٔ ما بین روح و نفس

 

روح مدرک کلیات محض است و نفس مدرک جزئیات فقط

 

قلب کنایه از عقل تفصیلی است و روح عبارت از عقل بسیط اجمالی

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها